خاطرات اسبی

شب بیستم

 

سیرک مقدماتی امروز تموم شد . اسباعین اسب رأی خودشونو داد نو انتخابات تموم شد ! کلی کیف کردم. چه فیلمی بود ! خطر و خروش  و خان شدن مسئول برگزاری انتخابات . از منم دعوت کردن به عنوان عضو افتخاری باهاشون باشم . نمی دونم  به خاطر چی  اینکارو کردن . شاید  می خواستن  ادای دموکراتیک منشی در بیارن و گرنه  فکر نکنم کسی حرفای منو فهمیده باشه . اول یه جلسه محرمانه به ریاست خان تو زین خونه گرفته شد تا هرکسی تکلیف خودشو بدونه .

 چه ریاستی ؟! خان دلش خوش بود رئیسه  اما خطر اصلا نمی ذاشت خان یه جمله کامل  بگه . هنوز کلامش منعقد نشده  وسطش یه چیزی می پروند . وقتیم که حرفی نداشت گاز معدش نمی ذاشت خان فلک زده حرفشو بزنه . بی وجدان اینقدر تو این مدت هله هوله خورده بود که یه لحظه هم نمیتونست آروم بشینه ! کسی نبود بگه اصلا چطوری شد اینارو واسه اینکار در نظر گرفتن ؟! خان گفت یه صندوق هویج خالی سراغ داره که سالمه . می ذاریمش  یه گوشه بعد برا هر کاندیدایی یه نماد در نظر می گیریم . مثلا اقماری یونجه ، مثلث جو ، دودی  تاپاله ، دیانا کاه و همینجوری واسه بقیه  ... هر اسبی می تونه یه بار بیاد یه دونه ازین چیزا رو بندازه تو صندوق هویج. آخرش آرا رو می شمریم ببینم کی برنده می شه .

خطر گفت صندوق پیش  کی باشه ؟ خان گفت قانون اسبا که سینه به سینه نقل شده  می گه دس اسبی باید باشه که از تیره خرسان باشه و اول اسمش خ و آخرش نون داشته باشه .

 خطر گفت  بگو خان  باشه خیال همه رو راحت کن!  خان گفت  من نمیگم قانون می گه . خطر گفت من قانونو قبول ندارم . باید صندوق هویج زیر نظر  من باشه . در دسرت  ندم یکی این بگو یکی اون بگو نزدیک بود شر به پا شه که من گفتم جناب خطر اگه یه قانونی سینه به سینه نقل شده باشه اول کسی که نقضش کنه از چش همه اسبامیوفته . شما که نمیخواین اینطوری بشه ؟

 خطر یه کم  فکر کرد و یه آروغی زد و گفت خوب معلومه که نه. گفتم پس بذارین قضایا مثه همیشه پیش بره . خطر گفت پس وظیفه  من چی می شه ؟  خان گفت می تونم بپرسم کی این وظیفه رو برا شما تعیین کرده  ؟  خطر گفت معلومه  دیگه اسبا ! من در مقابل اسبا مسئولم که نذارم کارا بد پیش بره . خان یه شیهه خنده داری کشید و گفت اینجا که غریبه نیس ، نکنه  راس راسی باورت شده وظیفه ای داری ؟ اگه تو یه وظیفه داشته باشی اونم پس دادن  علوفه هایی هس که تلکه کردی ! خطر سرخ شد ، زرد شد ،داشت منفجر می شد اما به هر جون کندنی بود خودشو نگه داشتو گفت واسه همین  کاراته که نمی تونم بهت اطمینان کنم . کا فر همه را به کیش خود پندارد . تو خودت حتما اینجوری کار کردی که فکر می کنی همه مثه خودتن . خروش  که تا حلا ساکت نشسته  بود یه شیهه  کشدار کشید که همه حال کردن . ماهم تحت تاثیر کشو قوس شیه خروش یه شهیه کشدار کشیدیمو جو یهو عوض شد . بالاخره به پیشنها خروش قرار شد طبق قانون اسبی صندوق هویج پیش خان باشه اما خطرم بالاسرش به ایسته .

این بحث که تموم شد بحث صلاحیت کاندیداها مطرح شد . خان گفت  این دیانا مورد اخلاقی داره . خطر یهو برگشت گفت تو خودت باچش کور شده خودت دیدی ؟ اگه دیدی بگو ببینم کجا بودی ؟ اصلا اون موقع داشتی چیکار می کردی ؟ نکنه محلت نذاشته که حالا زورت گرفته . خان دید ای بابا اینکه پاردم سابیده تر از خود دیاناس ،ولی سعی کرد کم نیاره برا همین گفت من نمیگم همه اسبا می گن . خطر گفت  همه اسبا م مثه تو! اگه راس میگن دلیل بیارن. اگه اینطوره خیلی چیزام  در موردتو می گن . خان گفت مثلا چی ؟ خطر گفت مثلا  اینکه شما خانوادتن اسب فئودالا بودین . الانم فقط می خواین رئیس باشین وقصد خدمت ندارین . خان گفت خوش انصاف اگه اینطور یه پس چرا منو انتخاب کردن ؟ خطر گفت  مال جهلشونه دیگه .عموم اسبا جاهلن .خان گفت پس چرا تو رو انتخاب کردن ؟ خطر گفت چون همه وجودشون که جهل نیس .  یه مقدارم  شعور دارن ! دوباره خروش یه شیهه کشدار کشید و ماهم به دنبالش همون کارو کردیمو جو عرض شد . خان گفت نظر بقیه چیه ؟  ما ها که رفتار خطر و دیده بودیم  ترجیح دادیم رأی ممتنع بدیم .  آخرشم دیانا با یه رأی موافق ویه رأی ممتنع و به کمک اصل اصالت اسب تأئید شده !

 کاندیدای بعدی که پروندش اومد بالا مثلث بود . هنوز اسمش  کامل از دهن خان بیرون نیومده بود که خطر و خروش  با هم گفتن  بره گم شه  ایکبیریه یال قشنگ !  خان گفت یعنی چی ؟  خروش گفت  این خائن  فقط وفقط به فکر منافع شخصیه خودشه و بس ، با اون یالای فرق وسطش  . خان گفت یال چه ربطی داره به صلاحیت خطر گفت د همین دیگه ، نمی فهمی ، کسی که یالشو این شکل می زنه حتما مورد  داره وگرنه اونم مثه بقیه اسبا موهای جلو پیشو نیشو ول می کرد رو چشماش که مگس نره تو چشمش  . اون خودش کوره با این کارش می خواد یه کاری کنه مگس همه اسبا رو کور کنه  . خان گفت بابا  مگه خوش  تیپی جرمه ؟ مثه تو و خروش خوبه که رو یالتون شیپیش چار نعل بلند می ره ؟! خطر گفت کره فئودال  ! وقتی اکثر اسبا رو مهتراشون خوب نمی شورن من بیام سوسول بازی در بیارم که چی بشه ؟ ها ؟ اگه نمی تونم بشورمشون اقلا خودمم حموم نمی کنم ! خروش گفت  تو این وضعیت  بی شوینده ای من شنیدم این مثلث گوربگور شده دمشو با نرم کننده می شورن !

من برگشتم بهشون گفتم  پس اصل اصالت اصل  اسب چی میشه  ؟ خان گفت اون مال زمانیه که این دو تا نریون تشخیص بدن ! اصل اصالت  اسب یعنی خطر و خروش  بگن که کی خوبه وکی بده ! خطر یه آروغی زد که شیهه  خروش وسطش  گم شد، بعد گفت  می تونه ه  ه  ه ... می کنه  ه ه ه  ... !   آخر سرم خطر و خروش به مثلث رأی  منفی دادن . منم که واقعا چیز خوبی ازش ندیده بودم رای ممتنع دادم .خان گفت  من رأی مثبت  می دم  . نظرمم عوض نمی کنم  ولی ببینم کدوم سیلمی سوخته ای نظر شو عوض می کنه ! خطر گفت  یالا خروش ! فوری این توهینشو صورتمجلس کن تا بعد رسیدگی کنیم . آخرشم مثلثو مردود کردن .

خان گفت حالا نوبت دودیه . خطر گفت  اینکه خط خونیش زیر سئواله . خان  گفت مگه مال خودت نیس ؟

خطر بدون اینکه عصبانی بشه گفت اینش بتو مربوط نیس . فوضولو تابستون بردن تو پیست گفت زاویه پیچاش کمه !

 خروش گفت تو این مدت که انتخاب شده  دچار فساد شده  . خان گفت  تو همون نیستی که قبلا کلی تعریفشو می دادی ؟ خروش گفت قبلا قبلا  بوده الان الانه الانم هس که مهمه. خطر گفت  ولش کن خروش این کره فئودال چی می فهمه ! خان گفت اگه ملاک وضع الانه دودیو بقیس  پس چرا هی به پدر جدای من گیر می دین ؟

خطر گفت چون تو یکی عوض بشو نیستی . خلاصه  . دودیم رد شد . ظاهرا خطر و خروش قبلا با هم قرار مداراشون گذاشته بودن .

بعدش نوبت اقماری شد . خطر و خروش نذاشتن کسی حرف بزنه . اقماری دربست مورد تائید شون قرار گرفت  . هر چیم منو خان در مورد دله دزدیو هیز بازی اقماری صحبت کردیم فایده نداشت . آخرشم که دیدن من اصرار می کنم گفتن رأی تو که ارزش نداره چون عضو افتخاری هستی !

 منم که دیدم اینجوریه قهر کردم از زین خونه زدم بیرون . خطر گفت هری !

 تا رسیدم بیرون دیدم به به جمع دوستان جمعه !

 همه گوش چسبوندن به در زین خونه . تا منو دیدن دورم کردن . منم که دلم از این بی ادبیه خطر و خروش خون بود به دودیو مثلث گفتم بدبختا شما دو تا رد شدین. دود ی گفت  منم رد شدم ؟! بهش گفتم  چرا تعجب می کنی ؟  گفت منکه قرار نبود  رد شم ! گفتم ! اون موقعیکه  قرار مدار می ذاشتی فکر نمی کردی بالا سم تو هم هستن کسایی که قرار مدار بذارن ؟  تاریخ مصرف تو مثه این آٌ  . آر . اس  که تا بستونا بهمون میدن تموم شده !

 گفت می رم جلسشونو بهم می زنم  . گفتم بفرما ، هرکی  نره ! دودی سم کوبان رفت تو زین خونه . چن دقیقه بعد در حالیکه  دمشو پوزش با هم تا پاله های رو زمینو جارو می کردن اومد بیرون  . گفتم چی شد ؟ گفت خیلی نانریونن ! گفتم جدی می گی ؟  گفت خوبیت نداره سر بسرم می ذاری. دیدم اینوراس می گه . اصلا  دودی ارزش این حرفا رو نداره .

 به مثلث  گفتم چرا چیزی نمیگی ؟ گفت به چی  گیر دادن ؟ گفتم زیاد معلوم نبود ولی ظاهرا  دعوا سر یالت بود ! گفت چیز مهمی نیس . سو ء تفاهم  شده ، الان درس می شه ، بعد خیلی کلاسیک رفت تو زین خونه . از عمدم سرو گردنشو طوری افراشته گرفته بود که فرق وسطش تو باد کاملا بازی کنه !

تا مثلث  رفت تو زین خونه ، اقماری  گفت حقش بود !

 گفتم مگه  تا همین دیروز نمی گفتی شماسه تا رفیقینو  برا سر بلندیه باشگا ایثار می کنین ؟ گفت واسه سر بلندی باشگاه ایثار کردم دیگه ؟ گفتم چطوری ؟ گفت همینکه مجبور شدم بایه الدنگی مثه مثلثو و یه قاطری مثه دودی رفیق باشم ایثاره دیگه  !

 مثلث چن لحظه دیگه برگشت . دیدم دمشم مثه یالش افراشته شده !  گفتم چی شد ؟  گفت یه سوء تفاهم  بود که رفع شد . گفتم چطوری آخه ؟ گفت بهشون گفتم  واسه اینکه اسبا همه از ته دل بیان تو  گود لازمه که یکی بشکل منم باشه که نگن همش سر کاریه !

اقماری که داشت می رفت یهو برگشت اومد و گفت به افتخار مثلث همه یه شیهه بلند بکشنو باسم پنج بار محکم بکوبن  روزمین  ! بعدم که سرو صدا تموم شد گفت  مثلث جون ! تو که نبودی من بچه ها رو یه محکی زدم  ببینم کی پشت سرت حرف میزنه  دیدم خبری نیس ! مثلث گفت  ارواح شکمبت !

 تو همین اوضاع و احوال در زین خونه باز شد. خان اومد گفت بیا تو . گفتم منکه اخراج شدم . گفت خطر و خروش می گن تا بیشتر گندنزدی  بیارمت داخل . بعدش یه نیش خندی زد  که انگار کلی با کار من حال کرده بود . منم رفتم تو  . خطر و خروش  قیافه فاتحانه ای داشتن . کاری که می خواستن کرده بودن . بقیه  کاندیدا ها همه تائید شدن .اونا دیگه براشون اهمیتی نداشت . جلسه احراز صلاحیت  تموم شد . خان صندوق  هویجو اوورد دم زین  خونه. رأی  گیری شروع شد . خطر و خروشم بالا سر صندوق ایستادن . اسبا  شروع کردن به رأی دادن . رعد و دارو دستش اومدن یه سری کامل رأی  دادن . خطر و خروش بهشون یه چشمکی  زدن .بعد  چمنه و مشکینه و دودی اومدن . دوباره  بعد از اونا رعد و دارودستش اومدن . گفتم اینا که رأی  دادن. خطر گفت تو که عضو افتخاری هستی حق حرف زدن نداری . فضولی نکن ! رعدم یه چش  غره بدی بهم رفتو دوباره همشون رأی دادن . پشت سرشون مثلثو  و هزبر  و حنین  و خورشید و زئوسو سایرینم اومدن. خوب که دقت کردم  دیدم هم یال زئوس فر زده شده هم دمش  برق می زنه.  بوی نر م کننده قشنگ معلوم بود . منکه نفهمیدم  چی شد که اصلا  اسمی از زئوس  برده نشد. بدون کوچکترین بحثی تو غیاب من تائید شده بود!

نوبت حنین که رسید با اون دو سه نفر نو چش اومدن  . همشون همون  عرق گیر طرح گور  خری رو پوشیده بودن . به صندوق که رسیدن خروش گفت  دیگه رأی نداریم ! حنین گفت مگه می خوای خودتو صندوقتو با هم بشکونم ؟  کره پررو ! یا رای می یاری یا خودتو جای رأی میندازم  تو صندوق ! خطر زیر لب یه چیزی به خروش گفت  که بعدش به طرز اسراز آمیزی چنتا رأی پیدا شد . همشونم  یونجه بودو  و کاه یا پاره های طناب . یونجه  که می دونستم مال اقماریه . کاه هم که مال دیانا بود ، می موند پاره طناب که اونم  معلوم شد . از خان که پرسیدم گفت  توکه بیرون بودی  قرار شد این مال زئوس باشه !

 حنین و دارو سته گور خرشم  بعد از اینکه  به دشمناشون رأی دادن فاتحانه یه دور یورتمه افتخار زدنو رفتن !  خطر کرو کر خندید . برا محکم کاریم که شده رعد و دار و دستش یه بار دیگه اومدن رأی دادن !

 موقع رأی شماری  همه جمع شدن . خطر رفت رو گونیا و شروع کرد به صحبت کردن . از لزوم برابری و برادری  اسبا گفتو توضیح داد که مترقی ترین انتخاب رو برگزار کرده ! ظاهرا بقیه هم دم اسب بودن !  بعد گفت حالا برا اینکه اوج دموکراسیو ببیند می خوام بذارم این کره پایتخت  که مارو هم قبول نداره آراء رو  بشماره  !  فهمیدم نانریون قصدش  از اول این بوده که از من سوء استفاده ابزاری بکنه ! حالا مگه می شد زیرش در رفت ؟  اگه می گفتم  نمیشمارم که اونوقت  اون حرفش  به کرسی می نشست  که من  الکلی بهشون گیر می دم . اگرم میشمردم  که در واقع بدون اینکه  بخوام مهر تائید  زده بودم رو کارشون ! دو راهی  عجیبی بود . نه راه پس داشتم ، نه پیش .  داشتم با خود کلنجارمی رفتم که صدای پچ پچ  اسبا شروع شد . با خودم گفتم منکه می خوام فردا یه تا پاله بزرگ بندازم وسط صندوقشون بذار امروز دل همه رو خوش کنم !

رفتم شروع کردم به شمردن . دیدم حداقل سه برابر تعداد اسبای باشگا رأی هست ! اگه اینو نمی گفتم   که دق  می کردم. با صدای بلند فریاد کشیدم  ایها الاسبا !

 چه نشستین  که تعداد آراء سه برابر تعداد شماس  . دلم خنک شد . گفتم الانه که همه بیفتن به جون خطر  و خروش ، اما خطر یه شیهه کشدار کشید و گفت  به افتخار این پیروزی  بزرگ  و این شرکت همه جانبه و مضاعف اعضاء باشگاه در انتخابات ، همه یه شیهه  کشدار بکشونه پنج بار سم بکوبن ! اسبای  قاطرم  اینکار و کردنو کلی از ین پیروزی  خر کیف شدن ! حداقل  دیگه عذاب وجدان نداشتم ! منکه وظیفمو انجام داده بودم .

نتیجه رأی  گیریم  معلوم بود . اقماری ، زئوس  و دیانا انتخاب شدن ! حالا همه اسبا باید فردا به این سه تا ببازن . رعد بین گروهش یونجه پخش کرد . دیانا و زئوسو  اقماری هر کدوم جدا گونه از حضور  اسبا که این بار چند برابر همیشه بوده تشکر کردن . مثلث  یه بیانیه  صادر کرد که در انتخابات تقلب شده و جزئیات کارو هم بعدا  با دلیلو  مدرک افشا  میکنه . حنین و دارود دستش  مثه اسب عصا ریه زبون بریده شده بودن . مشکینه  و خورشید  و چمنه بقیه مادیونا  راجع به تبلور عفت مادیون که در وجود دیانا  متجلی شده بود شب نامه صادر کردن ! خان و خروش  صحت انتخابات رو تائید کردن و گذاشتن به حساب سیاست  خودشون . خطرم یه خنده  کیشمیشی رو لبش بود که از بین نمی رفت . منم که هر چی زور زدم یک قطره اشک از هیچ کدوم از چشام بیرون نیومد
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد