خاطرات اسبی

شب نوزدهم

 

امروز چه روز قشنگی بود . مثلث بازم یالشو افشون کرده بود و قسمت رو پیشو نیشو فرق وسط زده بود .  نوچه هاش همون موس موسای همیشگیشونو  دو رو بر انبار علوفه می کردن .

 اقماری مثه همیشه یه احوالی از همه مادیونا پرسید و تو همون احوال پرسیاش و قول و قرار گذاشتناش  از هر کدوم یه مقدارم جو کف رفت ! 

دودیم که پیشرفت کرده بود و می خواست ادای خطرو در بیاره یه گونی  جو که بعد معلوم شده اهدایی زئوس بوده ، واونم از دیانا گرفته ! گذاشته بود زیر پاشو همون حرفای تکرار یشو شیهه می کشید . از لزوم سواری بدون زین و اینکه اسبای گرون قیمت کورس هم باید نوبتی به جای شاهین به گاری بسته بشن حرف می زد .زئوس تو این موقعیت بی سرو صدا کارخودشو  می کرد . اون آروم آروم  در هر باکسی یه گونی جو برد . حتی  به خطر و دودیو  مثلث و اقماریم داد!

 منبع این جو هام معلوم بود ، دیانا ! اونم که نمی خواد بگم از کجا می آورد !

خطرم که دیگه بزور می شد از بالای تل گونیا ی جو قیافشو دید کلی شیهه های آتشین کشید . یه بار از خوبیای مثلث  می گفت یه بار از بدیاش !

از اقماری کلی تعریف می کرد و دربارش توضیح می داد بعد آخرش یه تاپاله بزرگ  مینداخت روش . از اخلاص دودی صحبت می کرد، بعد یه چیزایی می گفت  که انگار خودش دودیو از تیمارستان اوورده مرخصی تو باشگاه . خلاصه جوری حرف می زد که همه بدونن  اون اگه بخواد هر کیو می تونه ببره به عرش یا برعکس . کلی صبر کردم  ببینم در مورد زئوسو ودیاناچی می گه دیدم انگار خبری نیست ، اما یه چیزایی راجع  به اونایی که کیسه جو به همه دادن گفت . اسمی از دیانا و زئوس  نبرد ولی می گفت اسبا باید قدر اسبای خوبو بدونن .اسب خوب اونه که به فکر همنوعاش باشه . ازغذای  شب خودش بزنه و به بقیه اسبا کمک کنه ! کسی نبود بهش بگه اسب حسابی مگه سهمیه علوفه و علیق زئوس چقدره که اینهمه به دیگرون کمک کنه ؟  با دقت بیشتری که نیگا کردم جای گاز دیانا رو رو گونیای ردیف اول زیر پای خطر دیدم . آخه دندون نیش چپ دیانا شکسته  و تو این باشگاه فقط اونه که اینطوریه .بی وجدان کاری کرده که همه بفهمن جو نمای یونجه فروش یعنی چی !

دارو دسته حنین ساز خودشونو می زدن . همشون یه سری عرق گیر طرح گور خری پوشیده بودنو می گفتنن این لباس محلیه ماس . طرح پدر جدمونه که تو صحراهای آفریقا زندگی می کرده . می گفتن تنها راه نجات باشگا یکدلی و یکرنگی گور خریه . یه کره مشکی کوچولو برگشت یه حنین گفت  عمو یک رنگ که رنگ منه ! این جل توئه که دورنگه ! راه راه که یه رنگ نمیشه !

بیچاره کره سیاهه تا خواست بفهمه روزگار چه آموزگار خوبیه آنچنان لگدی خورد که روزگارو آموزگارو کلا فراموش کرد . البته براش بدم  نبود دیگه فکر نکنم تا آخر عمر تو حرف بزرگترش بپره !

 رعد و سوار نظام بی سوارشم سیرک  خودشونو داشتن . از سمت راست باشگا رژه می رفتن  تا چپ ، بعد به چپ چپ ودور رو می کردن  دوباره همینطور یه مربع درس می کرن دور باشگا هی بر می گشتنو هی دور می زدن . یه سری عرق گیرم  بصورت یونیفورم پوشیده بودن که طرح گونی داشت . خوب که دقت کردم جای دندون دیانا گوشه سمت چپ قسمت آویزون  از سمت راست زیر زین همشونو دیدم !

چه اتحادی ! رعد وسط فرمونای سواره نظام بی سوارش هی شیهه می کشید و خط و نشون هم می کشید .

-         عدالت ، عدالت ...

بقیه هم جوابش  می دادن :

-         عدالت ، عدالت ...

رعد  می گفت : 

- سم به سراسبی که یونجه دیگری خورد...

بقیه هم تکرار می کردن :

-سم به سراسبی که یونجه دیگری خورد ...

رعد ادامه داد

-         جفتک  با نعل تیز                   

-          بر سر هر اسب هیز

بقیه هم جواب می دادن:

-جفتک با نعل تیز                      

-بر سر هر اسب هیز

  یهو این وسط صدای آشنا ی نا کوکی وسط این شعارا شنیده شد . خوب که وقت کردم دیدم اقماری درحالیکه داره از باکس چمنه می یاد بیرون بلند تر از همه داد می زنه :

جفتک با نعل تیز                      

 بر سر هر اسب هیز

رعد شیهه ای کشید :

دزدای انبار کاه                      

 کشته بشن توی راه

یه خریم نبود بگه کاه به چه درد می خوره ، بزار بدزدن ! تازه حالا چرا باید توی راه کشته شن ؟ واسه قافیشه یا تو راه یه خبریه ؟

خلاصه کارنوال رعد و دارو دستشم بد جوری سرو صدار راه انداخته بودن .

یهو وسط این هیر و بیر هزبر پیداش شد . یه کم اینورو نیگا کرد ، یه کم اونورو بعد یه شیهه ای کشید که همه ساکت شدن . بعد یه پاکت آبمیوه که معلوم نبود مال بچه کدوم مالک بی تربیتی بود و رو زمین افتاده بود انداخت زیر پاشو با سم محکم کوفت روش .

یک صدای تاپی داد موقع ترکیدن که دیگه جیک از کسی در نیومد . بعد که دید همه شوکه شدن گفت :

- اسب کحیلان سره                            

-  از همه بالاتره !

همراهای رعد که عادت کرده بودن هی فقط شعارای رعدو تکرار کنن همه با هم گفتن :

-اسب کحیلان سره                            

 -از همه بالاتره !

صدای خروشم از وسط اونا شناختم .

یهو رعد انگار که بیدار شده باشه داد زد :

کره خرا بمیرین                            

کره خرا بمیرین

اونا م داد زدن :

کره خرا بمیرین                            

کره خرا بمیرین !

هزبر دید اوضاع خر در قاطره داد زد :

                                      باکسامال کحیلان                                   باشگاه مال کحیلان

نوچه های رعدم دوباره این شعار و تکرار کردن . یهو دو دیو اقماریو مثلثم به ترتیب اومدن بر خلاف همه شعارای قبلیشون تو این مدت شروع کردن به دم گرفتن بابقیه که :

                                      باکسامال کحیلان                                  باشگاه مال کحیلان

حنین که دید اوضاع داره کاملا خراب می شه و الانه که جو کاملا کحیلانی بشه شروع کرد به عرعر کردن ! آنچنان عر زد که تموم اسبایی که تا چن لحظه پیش داشتن نعره می زدن خفه خون گرفتن !

وقتی همه ساکت شدن گفت شما ها چی فکر کردین ؟ اگه به عر عر کرد نه که عرعر گور خری معروفه ! یه بار دیگه زر زر کردین جوری عر عر می کنم که پرده گوش همتون پاره شه ! کحیلانا یه نگاهی به هم کردنو یه نگاهی به حنین ،دیدن بهتره سر بسر این یکی نزارن ! دوباره جو به حالت عادی قبل برگشتو هر کی شروع کرد به تبلیغ جنس خودش .

وسط مادیونام مشکینه گردو خاک می کرد . می گفت درودبر هر چی مادیونه . مادیونا سرور نریونان . اصلا اگه مادیونا نباشن می خوام بدونم نریونا از تو کجا می یان بیرون ! باید حقوق مادیونا رعایت بشه . ازاین به بعد هر کره غیر  قانونی باید به  اسم نریونی بشه که مادر اون کره می گه !

چرا  اگه نریونی پاش بشکنه بهش دو بار جو می دن اما اگه مادیون همون پاش بشکنه بهش فقط دو برابر کاه می دن ؟!

اقماری که داشت طبق معمول از نزدیک اونا رد میشد گفت جیگر عشقی رنگ  ! تو که نمی خوای کاندیدابشی چرا گیر الکی می دی ؟

 مشکینه گفت من نمی خوام کاندیدا بشم اما خواهرم دیانا که هست . من که برا خودم  این حرفا رو نمی زنم . این حق جنسیت ماست .

اقماریم خنده  دندون نمایی کرد و گفت جیگر همه همجنسا تو ..!

 مشکینه  تا اومد بیفته دنبال اقماری ، اقماری استارت زد  و در رفت .

 وسط این شلوغ  پلو غیا  خطر از گونیا پائین  نیومده بود و همونجور به حرفاش ادامه می داد . بی وجدان  اصلا عین خیالش نبود که هیشکی به حرفاش  گوش نمیکنه و سگ صاحباشو نمی شناسه.  لامصب  ناقلا انگار قبلش رفته بود پیش مهتر قبیله من !

 شاهینو نسیمم یه بار می رفتن  دنبال رعد یه بار پای گونیای خطر ! یه بار با هزبر دم می گرفتن یه بار باحنین عر می زدن . چمنه و خورشیدم که بعد  از رفتن اقماری دمب مشکینه رو گرفته بودن قطار بازی می کردن ! همگی با هم می خوندن  :

-         هو هو چی چی   

-         هو هو چی چی            

-          حق مادیونا پس چی ؟!

 

 

آره آخور جونم !

 

 امروز روز قشنگی بود . اونقدر قشنگ که هیچکدوم ازون زشتیای باشگاه به چششم نیومد  .

چیزی که برا من مهمه دیدن  مدیر ارشد ورزشای اسبیه .می دونم که اون می تونه مشکل مارو حل کنه .

نظرات 1 + ارسال نظر
متولد سال اسب سه‌شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 01:37 ب.ظ

قول داده بودم یه بار دیگه بیام و اگه مطلبی که من هم بفهممش ننوشته باشین دیگه نیام.
امروز اومدم.متاسفم که انقدر یه دنده و خود خواهین که حاظر نشدین تو این مدت حتی یه پست ناقابل و کوتاه ولی همه فهم بنویسین.
خدا حافظ.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد