خاطرات اسبی

شب شانزدهم

 

آخور جان می بینی ؟

 

یه جای اینکه وقتمو بذارم واسه تمرینو استراحت به موقع نصفش مواظب دیگرونم  نصفشم باید دیگرون  مواظب من باشن !  

امروز به قول بابا بزرگم شدم شرلوک هولمز . پلکا مو اندازه ذره بینش باز کرد موگشتم دنبال مدرک . باید حتما واسه اثبات حرفام دلایل کافی پیدا می کردم . اول رفتم تو لاک اون خطر نامرد !  دیدم مدرک نمی خواد پونصد تا رد جو از انبار  علوفه دونه دونه دونه تا باکس خطر هس . اونقدم این قضیه بهش حال داده که اصلا ارتباط سارق با خودشو حا شاهم نمی کنه . میگه حقمه !

 مگه من بیکارم می رم رو گونیا   سخنرانی کنم !

در مورد مثلثو دودیو اقماریم که مدرک لازم نیس . پوزشون شده عین نتیجه قانون جزا ! فقط کافیه از یه تارموشون  آزمایش ژنتیک  بعمل بیاد تا معلوم بشه زیر کدوم بته  عمل اومدن . تقلبا  ودله دزدیای بقیه هم که جزو عرف منطقه اس . کسی حاشا نمی کنه !

مهترام که با هر کی  صحبت کنی با ده رقم اعشار خلاف بقیه رو رو می کنه ! اونم با هزار تا دلیو مدرک. مالکام همینطور .

کلا غیر از دامپزشک جدیده و مالک خودم که معلوم نیس چکارس و چرا خلاف نمی کنه بقیه همه گیرن.

 مدیر باشگاه چی ؟

اوه ... من چقدر خر بودم ! مگه میشه بدون اجازه مدیر باشگاه از زمین باشگاه زد وچسبوندش به زمین کشت هندونه ؟ اصلا کی جرات داره بی خبر از مدیر باشگاه باکسارو سوراخ کنه ؟

 کلی از کشف خودم حال کردم ولی خوشحالیم زیاد طول نکشید . دو تا مشکل وجود داشت اول اینکه منه اسب چجوری باید این مدرکا رو به کس دیگه ای منتقل می کردم و دوم اینکه اصلا اون کس دیگه کی بود ؟!

 اسبا که تکلیفشون روشنه اسبن ! مهتراو مالکام که همه درگیر این وضعن  . مدیر باشگاهم که معلوم شد سردسته همس .

 پس چیکار باید کرد ؟ به کی باید گفت ؟ تو این اوضاع قاطر در قاطر  ازیه اسب چکاری بر می یاد ؟

پا از پا آویزونتر برگشتم تو باکس . پوزم تا رو زمین کش اومده بود . چنتا پوشال که باکسو باهاش فرش کرده بودن رفت تو دماغم ! یادم اومد که پوشالارو هم صاحب مثلث  میاره به همه هدیه می ده . تو همین فکر بودم که استخون سر رونم سوخت . نمیدونم تو پو شالای من چی بوده که زد استخونمو آش و لاش کرد .

آخور جونم دلم تنگه  ، داغونم . به هم ریختم . نمیدونم چیکار کنم . به کی میشه اطمینان کرد ؟ هان ؟ به کی ؟... کی ؟... کی ؟

 آهان ، آره آخور جونم ! آفرین ! آفرین ! به دکی!

  باید هر جوری هس دکی رو بینم . تنها کسی که ممکنه کاری ازش بیاد دامپزشکه که هم سالمه  و درستکار هم آدمه  و دنیا دیده و تحصیکرده . حتما باید بتونه  یه کمکی بکنه .

نظرات 1 + ارسال نظر
لیدا چهارشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 11:26 ب.ظ http://www.lyda640.persianblog.com

آقای دادستان جدی اما نویسنده و هنرمند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد