خاطرات اسبی

شب دوازدهم

 

امروز از صبح دیدم خروش هی می ره بیرونو هی میاد تو باکس . هر چن اصلا فضول نیستم ،اما چون اوضاع و احوال باشگاه کاملا امنیتی شده با نیگا تعقیبش کردم ببینم کجا می ره . دیدم از باکس چمنه در میاد میره تو باکس دیانا ، ازباکس دیانا درمیاد میره تو باکس خورشید ،از این باکس میاد در میاد میره تو باکس بقیه مادیونا .

 کلی تعجب کردم . خروشو از این کارا ؟! همه وصله ای از حماقتو تندرویو از اینجور چیزا بهش می چسبید اما بی ناموسی نه ، هرگز !

 دیدم هی این پا و اون دست می کنه . تو باکسش نا آرومه . سر مو بردم طرف پنجره و بهش گفتم چته ؟ اگر گرسنته من یکم جو با کشمش دارم . گفت : نه . گفتم اگن تشنته یه ذره هندونه هم دارم . گفت " نه گفتم پس چه مرگته ؟یهو اشک تو چشاش جمع شد گفت :  

منو می بخشی !؟  گفتم واسه چی ؟ گفت به من گفته بودن تو  به همه مادیونای باشگاه نظر داری .  گفته بودن می خوای نسل اسبو تواین باشگاه عوض کنیو داری رو مخ همه ما دیونا کار می کنی تا بتونی کره های خودتو از شکمشون بیرون بکشی .منم می خواستم یه بار ناغافل با جفتک بزنم تو گیجگاهت داغونت کنم .

 شانس اووردی  که خان بهم گفت برا محکم کاری خودتم یه تحقیقی بکن . منم رفتم از همه مادیونا تحقیق کردم . تمومشون می گفتن نجیب تر ینو سر بزیر ترین نریون باشگاه تویی . می گفتن اگه حاضر باشن با یه نریون  حتی از باشگاه هم برن   بیرون اونم تویی . قضیه وقتی بیشتر برایم جالب شد که دیانا هم اونارو تائید می کرد . یه کم که باهاشون صمیمی تر شدم یه داستانایی در مورد بعضی نریونای باشگاه تعریف کرد که  نزدیک بود عین گاومیشای پشت باشگاه شاخم در بیاد !

از حرفای خروش هم خوشحال شدم هم ترسیدم . خوشحال شدم که بالاخره یه نیرویی تو این دنیا هس که از اسبای خوب محافظت کنه . ناراحتم  شدم که فهمیدم اگه یه لحظه  در مقابل اون نیروئه شرمنده  بشم دیگه ازم حمایت نمی کنه . منم که نه به خودم می تونم اعتماد کنم نه به این خروش خر !

 حالا  خوبه خودش اگه از چند باکس او نور ترم یه مادیون ردشه سر و گوشش می جنبه !

آخورکم!

 من تو این باشگاه چیکار کنم ؟ اومدنم که دست خودم نبود . بزور اومدم  . رفتنمم که دست خودم نیست، باید ببینم مالکم چی می گی ؟ طراحی بدنمم که کار همون نیروهه هس . من واسه دویدن و بردن آفریده شدم ، ولی چرا اینجا ؟ چرا بین این خرا ؟ اینجا که فرق خرو قاطر از هم معلوم نیس من باید چیکار کنم ؟ شاید اگه همون مشمشه بگیرم بهتر باشه . بقول شاعر اسبی :

ای نیرو ،قبولم کنو جانم بستان          

اسبم کنو از باکسو جهانم بستان

با هر چه که زین قرار گیرد بی تو       

شلاق به من اندر زنو آنم بستان !

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد