خون خم را خورد و وحی آمد برو کی نبی خیر و شیطان را عدو خانه تن را چو خواهی ترک کرد هم بباید یک نفس هم شک نکرد کندرین مهمانسرای بد گزین ناگزیر است بر گزیدن یار دین لیک تا پیدایش شأن علی اکتفا کن تو به توصیف ولی مصطفی آمد به وصف مرتضی در غدیر خم به فرمان خدا قصه تتمیم پیغمبر شدن غصه تفهیم روح و جن به تن او سرود و خلق مبهوت و دودل در میان کار عشق و کار گل قلب فطرت شاهد نصب علی بر سریر جانشینی نبی نفس عاقل لیک در تردید و شک تا بجوید جفت خود را تک به تک حجت حق را همو تفسیر کرد در پی سودش همو تدبیر کرد حیدر ار چه خوب و خیر و با خداست آوخ اما اوز تن دادن جداست حق اگر حق است ، واحد چون خدا نه به تعبیر خدایان ، تا به تا اینچنین مردی نداند مصلحت مصلحت کش را نباشد منفعت منتظر باشیم در شط قضا تا چه باشد جو و اجماع و فضا کو تا پیغمبر از دنیا رود گر رود حتماًخدا حکمی دهد رفت پیغمبر بزودی از میان خلق در غفلت که حکم حق همان قدر خم را هم نداند هر کسی مر مگر مست خراب بی کسی زین سبب افسانه شد افسار دین در ید شابان و شیخان زمین هر خسی داعیه مهتر شدن مطرح آمد در میان انجمن عاقبت شیخوخت آمد در صدور بی ملاک به گزینی و شعور بازی شاهنشهی بازم شروع شد به لطف اینهمه شرط و فروع آخر آمد این مقال و صد فغان که به رسم جزئیات این جهان تا که خورشید خدا در خاور است تخت شاهی هر که را هم یاور است غرش من کنت مولاه به خلق کو درید تاج نبوت را به حلق بانی تذکار حرمت در حق است که علی حامی احمد الحق است پورنگ

با مولوی

دیوانه دل است پام بر بند چه سود؟