شیر شیر است

الان نزدیک چهار ماهه که دیگه دادستان نیستم.نه اینکه نباید داد کسی رو بستانم ،نه.بلکه دیگه دادستان نیستم!قدیما میگن واسه نادر و نادری با یه چرخش چرخ نیلوفری حکم روزگار عوض میشده و الانم برا امثال من با گردش یه خودکار نیلوفری به طرفه العینی دفتر سرنوشت رقم می خوره.کاش اقلا خودکارش بیک باشه چون انصافا خوش دسته.تو این مدت رئیس دادگستری شدم .اولین تصویری که ناغافل به ذهنم اومدشیر بی یال و دمو اشکم بود.بودجه که نزدیک صفره،امکاناتم که قابل عرضه در سازمان بازیافت،همکارا رو هم که سیستم انتخاب میکنه و اداریاش که اونقدر تو قضیه نظام هماهنگ پرداخت حقوق بهشون کم لطفی میشه که نمیشه ازشون انتظار معجزه داشت و قضائیاشم که تو صدور رای مستقلن و اگه مدعی قانون گرایی باشی نباید تو کارشون دخالت کنی.کشفو تعقیبو تحقیقو صدور مجرمیتو کیفرخواستو اجرای احکام کیفریم که از وظائف دادسراس و تحت نظارت دادستان انجام میشه.اما نکته جالب اینه که حفظ سلامت دستکاه و رضایت ارباب رجوعو امنیت کلی شهر رو از تو میخوان!یه خورده که انصاف داشته باشیو شوخ طبعیتم فراموش نکرده باشی میفهمی که شباهتای اساسی با عملیات ژان گولر دیده میشه.وقتی خواستم کار جدیدو شروع کنم طیق معمول مراسم مدیریتی اومدم برا خودم برنامه ریزی کنم .واسه چنتا مرجع باید طرح میدادم.اول خود دادگستری که شامل محاکمو دادسرا بود.بعدشم شوراهای حل اختلاف ایدهم اله تعالی انشا اله!مرحله بعدیم دادگاه انقلاب.حالا این وسط هزارو یه جای دیگه هم هس که دادگستری باواسطه و بی واسطه باید برشون نظارت کنه.نمیدونم ستاد حفاظت اجتماعیو کمیسیونهای مختلف بازرگانیو مراجع حل اختلاف اداره کارو هیاتهای مختلف ثبت احوالو اسنادو چندین جای دیگه.شروع که کردم دیدم مشکل اصلی همینه که معلوم نیس باید از کجا شروع کرد.اونی که تو کتابای جامعه شناسی از گروهای ذینفوذ در جوامع میگن برا نمونه آموزشی در دانشگاه به اندازه کافی تو دسو بال ما پیدا میشد.انشا اله که نیت همه خیرو همه هم صاحب نظر و مجرب اما خوب حقیقت اینه که یا یه اداره رئیس داره که باید برا مجموعش تصمیم بگیره و بقیه هم در چاچوب قانون اجراش کنن.یا نه،اسمن یه نفر رئیسه و یه عده دیگه عملا به تشخیص خودشون عمل میکنن.وقتی مهره ها به صورت هرمی و در طول سالها سر یه جاهایی قرار گرفته باشن اون میشه که میبینی هیچ دستوری به موقع اجرا نمیشه مگر ایکه تو کانال خودش تنفیذ شه.اونا خودشون پیشبینی همه چیزو میکردن برا همین شروع کردن به شایعه سازی که فلانی میخواد همه رو جابجا کنه و قلعو قمع کنه.فوری جلو این کارو گرفتم.از بین همکارای قضایی یه عده رو به عنوان نماینده اقوام مختلفو با در نظر گرفتن سابقه و سمت در نظر گرفتمو بهشون عنوان هیات مشاورین دادم.برا همکارای اداریم همینکارو کردم.بعد اعلام کردم تصمیمات اداری مهم با جلب نظر مشاورین انجام میگیرن.اینکار مثه آبی بود که رو آتیش بریزن.همه سرد شدن.یواش یواش یه باور جدید تو دلم ایجاد میشد.شیر شیره ،حتی اگه یالو دمو اشکمم نداشته باشه.فقط نباید یادش بره که شیره...ادامه دارد

خونه تکونی

اینجا یه خونه تکونی لازم داشت که انجام شد.اگه وقت بشه سعی میکنم دیگه فقط از کارم بگم.