شب سوم

 بازم سلام آخورکم !

 چه اوضاعی شده این باشگاه اسبا . من که تازه بچه پایتختمو وخون کاملا اصیل تو رگامه نفهمیدم که اگه هدف خدمت به اسبیت و این حرفاس پس  چرا این همباشگاهیا واسه مطرح شدن اینقدر خریت به خرج میدن ؟

 اصلاً هرچی حساب دو دو تا چار تا می کنی می بینی اونایی که انتخاب می شن از اصل مایه باید هزینه بدن . تو قوانین اسبی که جایی نگفتن جو وسبوس و مکمل اضافی باید بهشون داده بشه . از اون طرف برعکس این چند تا اسب بی صاحب ومفت خور باشگاه هم وبال گردنشون می شن.

 اونام مجبور می شن حالا به هر دلیل اسبی یا خری تو علیقشون شریکشون کنن .مدت کار شونم که 24 ساعته اس .

یه مادیونی نصف شب می بینی  کره ش بیتا بی می کنه می ره  یکی از اسبای منتخبو بیدار می کنه اونم با یه لبخند اسبی که سن و سالشو کامل نمایون می کنه یه کم یونجه آبدار می ده  تا کره روبه رشد کم نیاره . اگرم مادیونه برورویی داشته باشد که دیگه واویلاس . اونقدر انتخاب یونجه تو باکس طول می کشد که اسب یاد بهار میفته!

 هر چند روز یه بارم که مثه سگای ولگرد اطراف  باشگاه ،باید پا چه  یه اسبو بگیرنو بعضا بر خوش اومد اسبای قوی یا با صاحب پولدار  هزار جور شیهه بکشنو جفتک بپرونن .

آره  ، با این شرایط و با این که همه می دونن وقتی زور دس مالکا و مهتراس اسبا هیچکارن  و تا حالا هزار بارم همه فهمیدن شعار  ای زمان انتخاب هیچ وقت شدنی نیست نمی فهمم چرا این داستان هی تکرار می شه ؟

 شاید واسه اینکه منم مثه بابا بزرگم یه قصه ای  واسه تعریف کردن برا نوه هام  داشته باشم ؛ البته اگه این نانریونا بذارن یه مادیونیم گیرما بیاد !

الغرض !

 امروز خان می گفت با چشای خودش دیده زئوس که یه نریون جوون و خوش استیل نوزینه دوره افتاده تو با کسا داره خود شیرینی می کنه .

اول رفته پیش  شاهین و نسیم  که دو تا نریون پیر و تقریبا روبه موتن و بهشون قول داده اگه انتخاب شه کار می کنه که دیگه شاهینو به گاری نبندن و ساعت کار آموزشی نسمیم  کم کنن و اسمشم عوض مکن . آخه باشگاه با اون همه دک و پوز فقط همین دو تا اسب آموزشی رو داره . شاهین چون کلا"  ازیه خانواده بده و بد قلقی می کنه اکثرا" به کالسکه  بسته می شه . البته تو ترجمه کن همون گاری . می برنش دریاچه کنار باشگاه  واسه هر دوری 1000  تومن می گیرن  . یه مشت آدم علافم جمع می شن وقتی با شاهین چموش  گاری سواری می کنن فکر می کنن ارا به خدایانو می روننو هی ژست می گیرن و عکس که نمی دوم خودشونو  خر فرض می کنن یا اسبا رو ! 

برا آموزش سواری خلایق هم می مونه نسیم .از وقتی عصر می شه همینطور آدم می یاد نوبت میگیره سوار می شه تا آخر شب ، طوری که شیهه از نهاد نسیم بر می یاد . از ون  بدتر اینکه یه خدانشناسی که احتمالا"  از نژاد خر دجال بوده اومده اسم این نریو نو گذاشته نسیم . واسه همین دختر بچه ها بیشردوسش دارنو می یان سراغش که اینم واسه اسبا ننگه . خلاصه زئوس  طوری با این دو تا صحبت می کرده که انگاری مدیر ارشد باشگاهه و او دو تا نریون خرم نمی گن با با اسب عصاری !

تو سر یونجه ای یا ته یونجه ؟ اینم خیلی بهت حال بدن چا رتا آدم مهم سوارت بشن . اون  ابراز احساساتیم که تماشاچیا می کنن واسه سواره نه تو ئه خر اما چی میگم شاهین و نسیم خر تر از این حرفان .

خروشم چیزای جالبتری می گفت . اونم دیده بوده دیانا که یه مادیون  سفیده دوره افتاده  جابه جای  اصطبل ادرارکرده . فاصله خروش با نزدیکترین محل این شیرین کار یا کم نبوده ا ما واسه  هر نریونی  تشخیص  فحلی  مادیون کار آسونیه  . ظاهرا" شعار انتخاباتی  دیانا زیاد  با شئونات اسبی سازگار نیس .آخه هیچ  اسب نجیبی حاضر نمیشه ازون کارای بی عفتی بکنه !

 آخور جون چی بگم ؟ همونیوبه تو می گم که به خروش و خان گفتم . بهشون گفتم اگه همین دیانای بدکاره هم  انتخاب بشه تعجب نکنین چون دیگه نسل  اسبای نجیب روبه انقراضه .

خروش می گفت اقماری که یکی از منتخبین فعلیه که بوی ادرار دیانا خونشو به جوش اوورده بوده بعد از دور شدن دیانا و خوابیدن شرو شورش فهمیده که رقیب بدی پیدا کرده و یکی پیدا شده که با روش کار مشابه خودش می خواد بزنش کنار . آخه هر چن اقماری یه نریونه  اما کاراش و این شاخه و اون شاخه پریدناش  دست کمی از کار  دیانا نداره !

  با اینکه گوشا و پوزه و اندام حرکتیش و همه شواهد دیگه می گن که اون از تیره خرسانه اما زمان پدرش چون بین کحیلا نا می بستنش  حالا به اطوارای اونام مسلط شده و می تونه هر جا لازم باشه خود شو جای هر کدوم که بخواد جا بزنه .

 اخه اینطور که قدیمیای باشگاه می گن چن سال پیش یه انگلی می یفته تو تیره کحیلان که هی جفتک می زدن . مدیر باشگاه  می یاد می گرده تو خرسانا  یه جفتک زن حرفه ای که هیچوقت جز در مواقع ضروری از جفتک ش استفاده نمی کرد . انتخاب می کنه می بره می بنده اونجا که  اونا اینو ببیننو شرمنده اخلاق اسبیش بشن  و همینطور الکی جفتک نزنن  دیوارای باشگاه رو خراب کنن، اما قضیه بر عکس می شه و بچه های اون اسب نجیب و اصیل هم جفتک زن بی دلیل می شن !

 اقمار ی پسر بزرگه همون اسب اصیله که دیگه اصالتو خورده و نجابتو نشخوار کرده .

 اقماری که می بینه  دیانا بدجوری هوا خواه پیدا کرده شروع می کنه به تخریب اون که ای اسبا چه نشستین که این مادیون نانجیب از بس تو این باکسو اون باکس رفته الان مریضه و مشمشه هم گرفته . 

خرا !

 اگه دیانا به وعده هاشم عمل کنه همتون می میرین .

 اقماری اینقدر  این حرفا رو زد  که همه تشخیص دادن باید به قضاوت دامپزشک مراجعه کنن . اخه می دونی آخور جان !

 بین همه آدما این دامپزشکه که یه مقداری حرف ما اسبا رو می فهمه . اکثر اسبام به قضاوتش  ایمان دارن . یه عده ای از  ترس صلابتش و تیزی آمپول و یه تعدادیم که می فهمن عدالت یعنی چی با عشق و علاقه . آخورکم خسته شدم. فرداشب ادامه می دم .

 

 

شب دوم :

آخور مهربونم سلام !

دیروز تا حالا چقدر چیزای تازه یاد گرفتم . واقعاٌ عجیبه اما دیگه این دفعه فکر نمی کردم چیز تازه ای واسه یاد گرفتن باقی مونده باشه . یادش بخیر پیش صاحب اولی که بچه بود م  و نمی فهمیدم تو دنیا چه خبره و صاحب دومی هم که منو تو خونش نگه می داشت و نمی ذاشت به جز برا مسابقه و تمرین آفتاب و مهتاب رومو ببینه .

 تازه اینم که تحت نظر و سواری بچه هاش انجام می شد و اون مهتر مفنگی . الانه که دارم می فهم کار دنیا چه جوری می چرخه و چطور می شه که بعضیایه عمر چهارنعل می دون و هیچی نمی شن و یه عده ایم یونجه مفت و کنستانتره و مکمل یا مفت می خورنو تو خاک غلت می زننو و چپ و راست مقام می یارن !

 اولش که اومدم تو این باشگاه سوار کاری و چوگان فکر کردم اینجام مثه همون خونه روستایی صاحب قبلیه اس و بالاترین خلافش هم همون شیره و تلخکی خورد نای یواشکیه، اما خوب که با محیط اخت گرفتم دیدم نه بابا  اسبای اینجا هم خرن هم خیلی هم خر نیستن ! اصلا انگار یه باندای عجیبی اینجا درس شده که بقول بابا بزرگم شبیه اصطبلای سیسل می مونن !

هر چن وقت یه بار که نمی دونم  قمر در عقرب می شه یا کدوم  برج با کدوم برج تصادف می کنه می بینی یه هول ولایی می افته تو اسبا . کاه و یونجه  از انبار کم میاد . کیسه های  سویا جابجا می شه . از کشمش دمش می مونه و آخرش چنتا اسب معلوم الحال بادمشون گردو میشکنن . که چی بشه ؟هیچی . می خوان از بین اسبا سه تا نماینده انتخاب کنن که اونا تو رکورد گیریهای  باشگاه اول شن . دم  بریده هاحتی تو مسابقه داخلی هم تقلب می کنن .

 اولش گفتم چقدر خرن اما بعد از چن شب که از پنجره های دو تا باکس دو طرفی با همسایه هام حین نشخوار گپ زدیم فهمیدم قضیه به این سادگیها نیس . وقتی اسبی بین بقیه اسبا انتخاب شه اسبای دیگه بهش اجازه می دن هی تو رکورد گیریا اول شه و تو مسابقات داخلی مقام بیاره . بعد به دنبال اون اسب ،صاحبش هم تو باشگاه معروف می شه و حرفش خریدار پیدا میکنه  . اونوقت صاحبای اسبای اول تا سوم می تونن تو تصمیم گیریهای باشگاه شریک بشن و اگه به مرور زمان  لگد پروند نو و گاز گرفتتم از اسبا ی نا نجیبشون یاد گرفته باشن می تونن حتی با گرد و خاک کردن زیر اب مدیرای بیچاره باشگاه رو هم بزنن !

 تو این وضعیت مهتر  اون اسبا م قدر و منزلت بیشتری پیدا می کنه .

همسایه  سمت راستیم خان که یک نیله 4 ساله خرسانه می گه کار دنیا پر از نامردیه . بینوا حق هم داره چون واقعاً هیشکی نمی تونه تو 1000  متر  اول به گردشم برسه .  تو بقیه مسافت  یعنی حالا حداکثر تا 500  متر بعدی هم اگه بی رقیب نباشه اما رقیب سختیه  .

 همسایه  سمت چپیم  یعنی خروشم که یه  نیله 4 ساله اس یه قهرمان ذاتیه  .

لامصب تازه بعد از 2000 متر دویدن میرسه به آماد گی برا دو . شاید به زحمت بعد از 4000 متر  شروع کنه به عرق کردن  ، اما نکته  عجیب اینه که یه  سم غیبی در کاره که نمی ذاره او نا مقام بیارن .

 همیشه یا سمشون به موقع غیار نشده یا رباطاشون مثه پوزشون کش اومده  یا نفخ دارنو یا بیحالنو یا همه چیز دیگه !

خودشون با همه اسبیشون یه نکته ای رو کشف کردن و فعلاً نمی تونن جلوتر از او نو ببینن .

 به نظر اونا چون اکثریت اسبای باشگاه از تیره کحیلان عجوزن رگه خریشون نمی ذاره قهرمان سالاری اینجا  پا بگیره . واسه همینم  می بینی تو هر فرصتی  یه ضربه ای به بقیه تک و توک نژادای اقلیتی می زنن .

 یه روزی می بینی تو وقت دست گردون  دور از چشم مهتر یه لگدی گازی چیزی حواله می کنن . یه وقتم می بینی هر کدومش تو نسته باشه ازباکس در بره می یاد اول می شاشه تو ظرف آب اقلیتا که بیرون باکس گذاشته می شه و بعد الکلی می ره یه کمی جفتک می زنه و گردو خاک  می کنه که مهتر  او مالکا ومسئولین باشگاه نفهمن اصل قضیه چی بوده !

خلاصه این خان و خروش بدبخت هر چی  تو این چن سال عمر اسبی دویدن تا حالا نتونستن تو جفتک پرونیهای این عجوز و عجوزه ها به جایی برسن  {شیهه } آخور جان تا بعد ...

والنتاین!

فرهاد اگرچه مرده ، فریاد تیشه اش چه؟

رامین اگر نباشد

در درگه تقاضا

آمین حق تعالی

بر خاک و ریشه اش چه؟

بی تن چو روح بیژن

انجام عاشقی شد

کی مولد محبان،از عاشقی تهی شد؟

فرجام مهرورزی ،در سرزمین ایران

جایی که مهد مهر است، گهواره دلیران

اینک چنان غریب است

در ظلمت و سیاهی

گویی شب سیه را

پایان دیگری نیست

با این همه تباهی...

فرزندان سیاوش

اسطوره زادگانی

چون کودکان آرش

با فکر اهریمنان

تعریف عاشقی را

ترسیم کرده دیدند

ترسا جوان خامی

شد مقتدای ایشان

غافل که شیخ صنعان

با دختر مسیحی

صد ها سنه جلو تر

از عاشقی چه راندند

از دادستان دلدار

چونان فسانه خواندند

شاید که این کشیش

مقتول عاشقی هم

مولود آن وصال است!

دنیای پرچم و خم

اندر پی کمال است

آری جزین نباشد ،بل هم جزین محال است

چون نطفه محبت

جسته به لطف یزدان

شد بسته در مکانی

خوانند نام نیکش

با صد زبان و گویش

امروز خاک ایران

فردا و تا همیشه

پاینده و جاودان

شرمگین از تعیین روز والنتاین به نام روز عشاق:پورنگ