شب هشتم
امروز حنین اومد پیشم. اون یه نریون کرنگ 12 ساله و خوش تیپه .از تیره خرسانم هس. تو سر شاخه ها قدیمی شجره نامه عمو زاده ایم. ادعای دنیا دیدگیشم می شه . پیشنهاد داد حالا که تو مسابقه به بقیه فهموندم که چه قدرتی دارم بیام تو گروه اونا و انجمن خر سانهای باشگاه رو تقویت کنم . بهش گفتم مگه شما چن نفرین که انجمن راه انداختین اون گفتو خودمم می دونستم که سه نفرن ! گفتم فایده ای داره ؟ گفت بعداً زیاد می شیم . گفتم کل خرسانای باشگاه که همینن . گفت دنیا که همیشه اینجوری نمی مونه . حتماً از یه جایی خرسانا میانو به مامی پیوندن !یه لحظه یاد خطر افتادم . گفتم حالا فرض کنیم زدو اون خرسانایی که تو می گی اومد نو تعداد ماها بیشتر شد، بعد چیکار می کنی ؟
گفت معلومه دیگه خرسانا باید تو مسابقه اول شن ،مالکا و مهترا شونم ازهمه سر می شن. گفتم بعد ؟ ناراحت شد و سم به زمین کوفتو گفت معلومه دیگه اسب خوب! با کسارو ومرمت می کنیم . به جای آب تصفیه نشده شط آب تمیز شیر به اسبا می دیم . روزی دو کیلو کشمشو و شیره خرما به آذوقشون اضافه می کنیم ...!
چشام از تعجب گرد شد . گفتم ببخشید اما تو با اقمار یو دود یو مثلث چه فرقی داری ؟ گفت من فرقم اینه که خرسانم و اونا کحیلان . گفتم جهت اطلاعات فرقتون اونه که اونا خرن تو قاطر!
حنینم عصبانی شد ولی زورش بهم نمی رسید خودشو کنترل کرد بعد گفت تو که خودت داری می بینی اونا دارن چیکار می کنن . پهن کردن به حقوق بقیه تیره ها که هیچ ،واسه تیره خود شونم هیچ غلطی نمی کنن. روز به روز بدبخت تر شونم می کنن .
گفتم خوب پهن ما با اونا چه فرقی داره که بخوایم بزنیم به حقوق خودمونو او نا !
گفت این باشگاه از اول مال پدر جدای ما بوده . گفتم از کجا فهمیدی ؟ گفت شجره نامه ها می گن . گفتم شجره نامه ها رو آدما می نویسن . اونام که خیلی خطرن ! تازه کی تا حالایه شجره نامه کامل دیده ؟ همه به جایی ختم می شن که یه تعداد دهن بسته بشه . مال کسی تا حالا رسیده به اسبک اولیه ؟ خرسانام یه روزی اومدن به باشگاه اما قبل از اونم روزی بوده که اصلاً باشگاهی نبوده . تو می تونی بگی رو علفای قبل از باشگاه هیچ اسبی نچریده ؟
گفت این حق خرساناس که کحیلانا رئیس نباشن . گفتم این حق خرسانا و کحیلا ناس که در آرامش زندگی کنن و به اندازه ای که می دوئن علیق بخورن .
گفتم تو اصلاٌ فهمیدی که زمین پشت باشگاه جزو خود باشگاهه ؟ فهمیدی که وقتی هوا شرجی می شه بعد یه نمه نسیمی می گیره اولش بوی خاطره یونجه از زمینه در می یاد ؟ نفهمیدی زیر این هندونه هایی که معلوم نیس به کجا می برن می فروشن یه زمانی یونجه می کاشتن؟
نفهمیدی محیط اون زمینو که بذاری رو بقیه باشگا کلاً میشه یه مربع مستطیل ؟
نفهمیدی چرا الان باشگا قناسه ؟
با دمش مگسای نا بدترشو پروندو گفت نه ، گفتم قاطر خوش تیپ ! واسه اینکه او نجا جز و باشگاه بوده و باید توش یونجه می کاشتن که اسبا بخورن . احتمالاً تو این آشفته بازار اسبی و دعوای بین اسبا و مالکا و مهترا یکی اومده جداش کرده توش هندونه میکاره و میفروشه و به ریش همه می خنده .
اینکه تو بخوای چن ماه تلاشو زحمت بکشی کحیلا نو رو- تازه اگه بتونی- به زیر بکشی یعنی تضمین بقاء زمین هندونه اون کسی که اونجا رو راه انداخته تو این چن ماه .
گفت پس می گی چیکار کنیم ؟ گفتم فقط یه راه داره . باید یه کار ی کنیم همه متوجه این قضیه بشن.
شیهه خندی زد و گفت بچه ای ها !من با 12 سال سنو کلی تجربه و نیت صاف هنوز نصف حرفاتو نفهمیدم، تو چطوری می خوای اینارو حالی بقیه کنی ؟ گفتم بالاخره هرکس یه وظیفه ای داره . وظیفه من این نیس که جای کحیلا نور و با خرسانا عوض کنم.
خلاصه اونقدر با هم صحبت کردیم که راضی شد .واسه همین تصمیم گرفتیم برا شروع کار میزان شعور بقیه رو محک بزنیم بهش گفتم فعلاً خرسانو رو ول کن سران کحیلانو جمع کن بیا ببینیم چن نریونه حلاجن !
رفت با سایمون 10 ساله که یه زمانی به انگلیسیا سواری می داده و یه نریون کرنگ قشنگه برگشت .همراه سایمون هزبرم بود .
آخور جون حدود یک ساعت برا این دو تا صحبت کردم . اونام طوری نیگام کردن که فکر کردم از فردا صبح باشگاه یونجه زار می شه !
بعد از تموم شدن صحبتم سایمون نه گذاشت و نه برداشت گفت .
احسنت من از اون روز اولی که تو اومدی می دونستم بابقیه فرق داری .تو مثه خودمی ! واسه همین بهترین راهو برا پیشرفت بهت یاد می دم . اگه می خوای مشکلات اسبا حل شه باید اینکارو بکنی. خوشحال شدم گفتم چی ؟ گفت باید تو مدیرای باشگاه رو محبور کنی یه سری کاما وسایل نعل بندی بخرن بدن به مهتر من که دیگه آدمای غریبه از جاهای دیگه نیان اینجا سم مارو نعل کنن!
اینطوری هم اشتغال ایجاد می شد برا همه ، هم هم اسبای باشگاه به موقع نعل می شن ، هم همه مشکلاتمون حل می شه !
داشتم نیگاش می کردم ببینم داره مسخره میکنه یا نه که دیدم هزبر با ناراحتی بلند شد و بی خداحافظی رفت بیرون . نریونیکه نمیگه نعل چه ربطی داره به شقیقه !
واسه اینکه به وخامت اوضاع برادر انه بیشتر دامن نزنم یه لبخند زورکی زدم تا رفت !
حنین نیم ساعت بعد با شبح اومد . همون حرفا رو با شبح زدم . بنظرم رسید اون دیگه فهمید . آخه تیره حمدانی جزه تیروه های برتره . وقتی صحبتام تموم شد گفت من حاضرم برا رسیدن به این آرامشی که تو می گی هر کاری بکنم . می خوای همین الان برم بشاشم تو ظر ف آب اقماری ! گفتم بابا تو شاشیدی تو کل مرام ما .اونم غیض کرد و رفت .
پشت بند شبح ، حنین ،نسیم و شاهین رو اوورد . اونام خوب گوش کردنو کلی اسب کیف شدن .برا ثابت کردن فهمشون از حرفام هم هر کدوم یه پیشنهاد دادن .شاهین گفت بعد از تغییرات ،دودی رو می رو بندیم به گاری و نسیم هم گفت اسم مثلث رو بزاریم یال قشنگ !
خوب شد حنین اونجا بود و زود اونا رو برد وگرنه دق دل سایمونو شبح رو هم سر اینا در میو وردم !