خاطرات اسبی

شب هفتم

 

آخور منصف سلام ! 

 

امروز عجب جمعه ای بود ! صبح همگی رفتیم  رکوردگیری .رکوردگیری یه مسابقه واقعیه . یعنی از ین جهت واقعیه که هیچ قرار مداری برا برنده کردن اسبی از قبل گذاشته نمیشه . همه اسبا تو رکورد گیری واقعا می تونن بدوون . فقط ممکنه  کسی از ترس اینکه بعدا" هویج خورش نکنن ! خودش ندوئه  . دور اول نوبت خان و زئوس و چمنه که یه مادیون سیاهه کحیلانه ومشکینه که هم رنگ و نژاد  و هم جنس چمنه اس و هز بر که یه نریون کرنگ  کحیلانه بود.

 خان و هز بر پوز به پوز  به خط پایان رسیدن . بعد شم زئوس و مشکینه هم با اون پاهای کوتاش بعد از زئوس رسید . چمنه هم از پیچ دوم میدون رفت یه گوشه ایستاد شروع کرد به ادرار کردن !

دور بعد نوبت منو خروش و دودی و  اقماری و مثلث و رعد بود . خروش ظاهراً  سمش درد می کرد و به زحمت خودشو به خط پایان رسوند . دودی و اقماری و مثلث اما بیشتر  از اینکه به جلوشون نیگا کنن زیر سما شونو نیگا میکردن که اون یک چیزی نندازه ! رعدم که همیشه خارج می زنه!

میگن چن سال پیش یه مسابقه داشته که صد متر بعد از شروع  زمین خورده و سوار شم میندازه . حالام هر وقت  مسابقه میده  همونجا از پیست می زنه بیرون .  امروز صبحم  دوباره همون کار وکرد . مسابقه ما که تموم شد دیدم اون سه تا نخاله بدجوری نیگام می کنن . ظاهراً تا حالا کسی  تو تاریخ  باشگاه سراغ نداشته اسبی بتونه اسبارو صد متر عقب بذاره ! بقیه اسبام مسابقشو نو که دادن برگشتیم باشگاه .مهتر من خیلی خوشحال بود و پز می داد اما بقیه مهترا چشاشون از همون برق چشای سه  نخاله داشت .

 آخور جون ! آخه چیکار کنم که نمی تونستم ندوئم ؟ اسب طراحی شده که بدوئه ، اونم از نوع خوبش . منکه  نمی تونم ندوئم  وقتی میدون مسابقه رو می بینم هر چی هویجه یادم میره !

 کره هاشون مشمشه بگیرن اگه بخوان منون هویج خور کنن!

عصر که اومدم آب بخورم دیدم یه مار مولک گنده تو سطل آبم افتاده . فکر کنم  کار مهتر مثلث بود . مارمولکی از قیافش می باره . باسم زدم سطلو وارو کردم . مهتر خودم دیدو دوباره برام آب تمیز ریخت .  بعدش مهتر  دودی اومدیه عقرب انداخت رو کپلم .فوری با عضله مگس پرون انداختمش بعدم لهش کردم .  دیدم  ارزش نداره شیهه بکشم بذار  اقلاً یه چن دقیقه ای فکر کنن نقشه ها شون جواب داده . دودی رو که می بردن دس گردون  کنن  چنان دندونی نشونم  داد که فکر کردم  می خواد تبلیغ مسواک کنه ! بابا به من  چه که اون برا دویدن طراحی نشده ؟ بره اگه جرائت داره یخه طراحو بگیره ! با اون دماغش که عین دودکش می مونه !

 مثلث اسب بعدی بود که از جلو  با کسم رد شد . تیپش که حرف نداره . سعی کرد مثه اسبای انگلیسی جنتلنریون یه لبخندم تحویلم بده . یا لشم به احترامم بالا برد ولی وقتی داشت رد میشد خوب دیدم که عضله های مگس  پرونش  چطوری دارن تند و تند می پرن اونم در حالیکه هر چی  نیگا کردم هیچ مگسی تو کل باشگاه دیده نمی شد !

اقماری طبق معمول کاراش از همه جالبتر بود . اومدیه تبریکی به من گفت بعد رفت دوره زد و راجع به بدی مسابقه سخنرانی کرد و کنار دیانا که رسید نمیدونم چیکار  کرد که دیانا یه جیغ وحشتناک کشید و اقماریم جلدی جیم شد !

زئوس وقتی اسبا از گرمای ظهر شروع کردن به چرت زدن یواشکی اومد طرفمو از ته دل بهم تبریک گفت .حیونی واقعاً دوسم داره . از طرفی اینطور برداشت کرده بود که من می تونم تو راه مسابقه باسه نخاله کمکش کنم . البته یه مقدارم  ازم می ترسید چون دوید نمو دقیق دیده بود .

 بعد از احوال پرسی و این حرفا رفت .  تو رفتنش بود که چرت اقماری پاره شد . او مداز باکس یه سر کی به بیرون کشید و زئوس رو دید . زئوسم اول جا خورد، بعد با وقاحت رفت پیشش کلی پشت سر من حرف زد ، خودم با گوشای خودم شیهشو شنیدم .

عصر که شد مهترا دور هم جمع شدن مهتر من طوری گردن گرفته  بود که انگاری مادیون دیده بود!

بقیه هم مثه اسب لگد خورده حرفاشو گوش می کردن . فقط مهتر اقماری جوری حرف می زد که انگاری منو اون تمرین داده و نگهداری کرده .

 عجب حکایتی دارن این اسبا و مهتر او مالکا . یه چیزی که امروز کشف کردم این بود که همون طور که هر اسب یا آدمی  یه خط خونی داره و به یه جایی می رسه ،ممکنه طبق یه فرمول پیچیده و مرموز خط خونی مسری بین اسب و آدمم  وجود داشته باشه . آخه بد جوری بین اقماریو مهتر  و مالکش شباهت هس.  دودی و مهتر مالکشم همینطور .

چیزی که تو این  سه تا نماد خونوادگیشونه و ثابت کننده خط خونی مسری ، پوزه  گوشتی و آویزو نو دراز شونه که بقول بابا بزرگم مثه دماغ پینو کیو می مونه !

شایدم بخاطر اینکه نسل اندر نسل شیهه دروغ کشیدن این شده جزو ژنتیکشون ‍!

سرشب یه چیز جدید اتفاق افتاد  که اونم باید تو خاطرات آخوری ضبط شه.

 این پسر 40 کیلوئیه که سوار کار من بود اومد دوره راه افتاده بود بین مالکا و نرخ کارشو بالا می برد . بی وجدان طوری از قهرمانیش حرف می زد که انگار اون دویده و من سوارش بودم ! وقتی صحبت می کرد طور دستاشو از دو طرف صورتش بصورت دایره ای تکون می داد و پائین می اورد که انگار می خواد شاخ ترو برد  بشکنه !

 آخرشم همه مالکا بجز مالک منو خام کرد که اگه سه برابر مبلغ همیشگی بهش بدن اسبای همشونو تو مسابقه اول می کنه ! هیشکی هم بهش نگفت آخه خوش انصاف اگه تو مسابقه اصلی دو تا از این اسبا با هم افتادن تو چجوری می خوای سوار هر دو بشی ؟

 مگه اسبام  مالکان که بتونی سوار همشون یه جا بشی ؟!

خسته ام آخور ! شب خوش .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد