شب چهارم
آخور مهربونم سلام !
می خواستم قبل از هر چی بگم که کلی حال کردم عجب دامپزشک با حالی بود . شایدم کاملا" معمولی بود و بخاطر خرابکاریه قبلیا همین انجام وظیفش به چش میاد . آخه خان و خروش می گن قبلا" یه دامپزشک میومد باشگاه که خودش محتاج دامپزشک بود !
اون دامپزشک قبیله که ظاهرا" بدجوری هم مسلک دیانا بوده و هر مالکی پول بیشتری بهش می داده اسبش کمتر از اون مریضیای ناخواسته و عجیب می گرفته !
در مقابل می دیدی یهو قبل از مسابقه انتخابی رقیبا یا کولیت می گرفتن یا اسهال ویا یه دفعه کل خط خونیشون می رفت زیر سئوال و حتی داغ فدارسیونم می شد شاخه زرشک !
خروش که خیلی شیطون تر از خان می گفت با چش خودش دیده که دامپزشک قبیله با صاحب اقماری رفتن تو باکس اقمار یو یه ساعت اونجا معطل شدن . بعدم یواشکی رفته گوش چسپونده به دیوار و شنیده که یه داروی جدید که تولیست دوپینگ نیست به اقماری دادن ، اما هرچی گوش خوابونده وبلند کرده صدای ناله وشیهه ناشی از آمپول رو نشینده !
از بین صحبتهای مالک اقماری و دامپزشکم یه کلمه ای شنیده که جای دیگه ای نشنیده . حتی منم که هفت سالمه نتونستم به خروش بگم شیاف یعنی چی !
بعدش دامپزشکه می یاد همه اسبا رو ویزیت می کنه یهو بعد از رفتنش شبح که از تیره حمدانی و تو اقلیته اما الحق والانصاف قهرمانه قهرمانانه تا پاله بند می شه و نمی تونه بره مسابقه. تازه حالا خوب بود منتخب دوم یعنی مثلث از تیره حمدانی بوده و تو این وضعیت که معلوم نیس بالاخره کی چیکارس با شبح کنار اومده که بعد از انتخاب حواسش به شبح باشه ،غافل از اینکه صاحب مثلث منتظر می مونه تا ببینه بالاخره نفرسوم کی می شه تا بین اقماری و اون یکی رو انتخاب کنه . آخه ظاهرا" اونقدر این داوری جدید که اسمشم یادم رفت به اقماری ساخته که شده پای ثابت انتخاب !
آخور جون !
ظاهرا" تو انتخاب قبلی یه اتفاقی میوفته که مثلث و اقماری فکر شم نمی کرد نو واسه همین کل نقشه هاشون نقش بر آب می شه . تو بگیر وببند ودیانا بازی این نریون نماها یهو (( رعد)) که یه نریون پیر واز نژاد اسبای سواره نظامه بهش الهام می شد که هر چی بخوا وسط این نا نجیبا نجابت بخرج بده فقط سرش کلگی گشادتری میره .
بعد م میاد یه دسته راه میندازه و فوری بیاد مرحوم پدر جدش سازماندهیشون می کنه و انصافا" خوب هم بهشون نظم میده .فقط یه مشکل بزرگ داشتن که کسی نداشتن که بتونن بهش اطمینان کنن.هر چی هم این درو اون در می زنن یه اسب اصیل پیدا نمی کنن . آخر سر مجبور می شن با (( دودی )) که یه نریون بدون داغ و اخته اس قرار داد ببندن با این امید که این یکی دیگه بهشون خیانت نمی کنه غافل از اینکه دودی تا انتخاب می شه جوری با اقماری و مثلث بُر می خوره که چنتا پله ازونام جلو می یفته ! آخه این کنستانتره و یونجه دوره انتخاب بدکوفتیه . اسب یه لقمشو که بخوره کلا" فراموش می کنه قبلا" از زور گرسنگی ساعت 10 شب به بعد مجبور بوده تا پاله خودشو بخوره !
رعد و ارتش چن نفرشم بدجوری دمغ می شن . دیگه چیکار باید می کردن که جلو بلبشو رو بگیرن ؟ تا بوده همین بوده . اصلا" اسبو به نقشه کشیدن چیکار ؟ همون سواریشونو می دادن بهتر بود !
خان می گفت هیشکی نفهمید با اون همه آمپول و دوا که جابجا دامپزشک قبلیه می زد و به هر ترتیب ممکن تاثیر خودشو تو هر مسابقه می ذاشت چطور شد یهو عوض شد و این دامپزشک جدیده اومد .
تو این چن ماهی که این اومده قیافه اقماری و مثلث و دودی دیدنیه . معلوم نیس قبلیه چی بهشون می داده که حالا خبری ازش نیس . هر کسی این سه تا رو عصرا ببینه می فهمه که اسبام میتونن خمار بشن ! صاحباشون که دیگه از خودشون داغون ترن . مهترام که شدن سنگ روی یخ . خلاصه اینکه همشون بدجوری باهاش دشمن شدن.ون اوایل که دامپزشک جدیده اومده بود دیدن نمیتونن چارش کنن شروع کردن به جو سازی. مهترا و مالکا پچ پچ می کردن و اسبام خرناسه میکشیدن که این یارو نظم اینجا رو بهم زده . مسابقات بهم ریخته.اسبای با سابقه و قهرمان دیگه مقام نمیارن.بعد دیدن اینجوری نمیشه گفتن بذار به همون روش قدیمی متوسل شیم.هر چی چش آدمو اسب بود روش زوم میکنن یه آتویی چیزی بگیرن میبینن فایده ای نداره.
لا مصب نه میرفت دور و بر سوارکارای خانوم موس موس کنه نه جنس بنجل می اوورد تو باشگاه بفروشه ،نه آمپول عوضی می زد، نه هیچ خلاف دیگه ای.کارشو خوب بلد بود.
یه روز یه اسب دار دهاتی که میگن باباش از یه جایی تو کویر اومده و یه مزرعه یونجه بنجل داره می بینه دامپزشک جدیده تو راه اومدن به باشگاه ماشینشو نگه میداره.دهاتیه که همیشه مفش آویزون بوده و به دستور دامپزشکه یونجه هاش برا اسبا مضر تشخیص داده شده بوده از قبل تو کوک دامپزشکه بوده.
کلید میکنه از دور روش و میبینه طرف پیاده میشه میره طرف یه سگ ولگرد که کنار هندونه فروشای سر فلکه فرودگاه پاتوقش بوده . سگه مثه اینکه منتظرش بوده دم تکون می ده . دامپزشکه یه کم پس مونده غذا میاره میندازه جلوش. بعد که خورد و سیر شد یه پمادی از تو کیفش در میاره میماله به زخم کهنه رو کمر ش . چشای سگه بدجوری برق میزنه . چشای یونجه فروش مفو هم برق می زنه اما از نوع دیگه . فرداش افتاد رو زبون اسبا که بعد از ویزیت این دامپزشک جدیده حداقل باید سه بار ادرار کنین . بی حیا دستی که به اسب می زنه می ماله به سگ و دست سگیشو می ماله به اسب . تف به غیرت اسبی که بخواد اون معاینه کنه .
این حرفه کلی زبون به زبون گشتو به گوش مدیر ارشد باشگاهم رسید . اونا دیگه گوششون از این حرفا پر شده بود . اسبام یه مدت این حرفو نشخوار کردن و بعد مثه بقیه جنجالا فراموش شد .
خروش می گه آخرین کسی که این حرفو هی تکرار می کرد یه نریون پیرو بی صاحب و چلاقه به اسم خطر . هیچکدوم از اسبا و مدیرای فعلی صاحب خطر ویادشون نمیاد فقط می دونن مال یه دهاتی بوده . حالا چطوری سر از باشگاه حرفه ای سواری کاری و چوگان در اورده کسی نمی دونه . به خاطر چلاقیش فقط می یارنش بچه کوچیکا سوارش می شن عکس بگیرن . هیچ کار دیگه ای از دستش ساخته نیس . شایدم هس اما خودشو به چلاقی می زده ! خیلی ظاهر آروم و سر براهی داره . بخاطر چلاقیشم همه اسبابهش یونجه می دنو اونم یه فنی از قدیم برا کورس یادشون می ده . هر چن تا حالا هیچکدوم از فنایی که یاد بقیه داده باعث برد کسی نشده اما همه ایمان دارن که اون درس می گه !
خان میگه من میدونم چی شده که قضیه این سگه به اینجا رسیده . دامپزشک که زبون حیوونا رو می فهمه از سگه شنیده که خطر قبلا" همدهاتیشون بوده . کارشم خیلی سخت بوده . صاحبش بیشتر به جای گاو می بستش به خیش . یه روز که دور از چشم صاحبش می خواسته بپره رو مادیون همسایه سگه می بینش و اونقدر واق واق می کند تا همسایه می فهمه و میاد بیرون با شلاق می افته به جون خطر . خطرم نامردی نمی کنه موقع فرار یه جفتک حواله سگه می کنه که نوک سمش می گیره به کمرش . اون زخمم یادگار همون قصه اس .
بعد یه روز که دامپزشکه داشته رباطای دست چپ خانو معاینه می کرده شروع می کنه با خودش حرف زدن و از نا مردیه یونجه فروش بنجل و خطر گلایه می کنه . خان هم رگ خانیش به جوش میاد و می خواد
همونجا بزنه دیوار با کسو با لگد خراب کنه که به زحمت جلو خودشو میگیره .
آخور سنگ صبور!
پاهام دیگه طاقت نداره . باید یه غلتی بزنم فعلا" تا بعد ....
ما خیلی ارادت داریم و از وب سایتتان هم کلی استفاده کردیم . لینک شما در قسمت دوستان قرار گرفت .
موفق و پیروز باشید