والنتاین!

فرهاد اگرچه مرده ، فریاد تیشه اش چه؟

رامین اگر نباشد

در درگه تقاضا

آمین حق تعالی

بر خاک و ریشه اش چه؟

بی تن چو روح بیژن

انجام عاشقی شد

کی مولد محبان،از عاشقی تهی شد؟

فرجام مهرورزی ،در سرزمین ایران

جایی که مهد مهر است، گهواره دلیران

اینک چنان غریب است

در ظلمت و سیاهی

گویی شب سیه را

پایان دیگری نیست

با این همه تباهی...

فرزندان سیاوش

اسطوره زادگانی

چون کودکان آرش

با فکر اهریمنان

تعریف عاشقی را

ترسیم کرده دیدند

ترسا جوان خامی

شد مقتدای ایشان

غافل که شیخ صنعان

با دختر مسیحی

صد ها سنه جلو تر

از عاشقی چه راندند

از دادستان دلدار

چونان فسانه خواندند

شاید که این کشیش

مقتول عاشقی هم

مولود آن وصال است!

دنیای پرچم و خم

اندر پی کمال است

آری جزین نباشد ،بل هم جزین محال است

چون نطفه محبت

جسته به لطف یزدان

شد بسته در مکانی

خوانند نام نیکش

با صد زبان و گویش

امروز خاک ایران

فردا و تا همیشه

پاینده و جاودان

شرمگین از تعیین روز والنتاین به نام روز عشاق:پورنگ

نظرات 1 + ارسال نظر
رضاموسوی دوشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 07:53 ق.ظ http://ahleabadan.blogfa.com

دوست گرامی باسلام. از بازدیدتان صمیمانه سپاسگزارم. قصه پست قبلی اتان را خواندم. شیرین و خواندنی بود. کامروا و تندرست باشید. خدانگهدارتان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد