به نام خدا

 

خاطرات اسبی !!

 

 

 

آخور جان سلام !

 الان یه ماهی میشه که باز صاحبم عوض شده و اومدم به این خونه  جدید . بدیه اسب مسابقه بودن همینه دیگه . همه می خوانت ، اما فقط برای سواری . ا صلاٌ به کسی چه مربوط که کمرت درد می کنه یا زانوهات تاب  ندارن ؟

 تو این هفت سال عمری که خدا داد  که  ندیدم  کسی منو بخاطر خودم بخواد . اون از اون صاحب خرس گنده اولی که می خواس به هر قیمت ممکن اسمش  سر زبونا باشه و براشم مهم نبود که من در اثر تمرینای مداوم و مصرف آمپول  و مکمل چه بروزم بیاد و اون ازون صاحب دومی که منو داد دسته یه مفنگی که با روشای  پا منقلی قهرما نم کنه !

  بی شرف ور می داشت شیره می ریخت تو حلقم تا به یادش قبل از مسابقه شارژ  بشم و با نیمه دو پینگ شیره وار یه نفس با سرو گردن سیخ ، سم به سنگا بکوبموبرم   تا ته خط . نامرد نشد اقلاً یه بار به حرمت نجابت اسبیم که شده یه کم جنس اصل بهمون بده ، بعد می خواس واسش مقامم بیارم !

این آخری اما نوبره . خودش اندازه دو تا اسب وزن  داره  میاد جوری می پره روم که یاد قصه های بابا بزرگم در مورد زورو می افتم !

 کاش می شد ما دو تا را قپون کنن بعد هر کی سبک تره از ون یکی سواری بگیره !

از باشگاهم که دیگه نگو . بیست تا اسب توش هس که همشونو بذ اری رو هم یه خر ازش در نمیاد !

 حالا  بازخوبه که مدیرای باشگاه تنها امید ما به پایمال نشدن حقوقمون هستن . خداحفظشون کنه و تو دنیای دیگه تو یه یونجه زار جاوید شون کنه !

آره آخور جان !

تو این یه ماه هر چی یورتمه رفتم و چار نعل دو ید مو و هر چی  شیهه کشیدم صدام به جایی نرسید . با اینکه مدیرای خوب و دوست داشتنی باشگاه تموم تلاش خود شونو واسه خوشبختی  ما اسبامی کنن اما این مالکا و مهترای از خدا بی خبر یه جوی ایجاد کردن که نمی ذاره کاررا خوب پیش بره و اسبا روز به زور  بدبخت تر می شن  و حقوقشون سم مال تر می شه ، واسه همینه که به تو رو اووردم  .آخه غیر از تو کی  می تونه سنگ صبورم باشه و همه حرفامو گوش کنه و آخرش این حرفها سر از مطبوعات و مجلات و هیات داورای فدراسیونو و صندوق شبنامه های هیات  سواری کاری در نیاره ؟

 آخور حداقل خوبیش اینه که زیراب زن نیست ! برا همینه که از این به بعد هر شب که همه آدما رفتنو اسبام تو با کساشون تلپی ولو شدن میامو پوزمو تا گوش  می کنم توی تو وبی صدا شیهه می کشم .

امشب دیگه صحبتی نمی تونم بکنم . نه اینکه حرفی نباشه . که اتفاقاٌ هست . بلکه چون اونقدر چار نعل رفتم که دیگه نمی تونم سرپابایستم . اگه فردا حالم بهتر بود زودتر میام که بیشتر صحبت کنیم .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد